شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

بدون عنوان سه

یک شب یک یوفو وارد اتاقم شد. پتو را از روی سینه ام کشید و توی صورتم فوت کرد. من به تو فکر می کردم و پتو را دوباره روی خودم کشیدم، او پتو را کشید و من دوباره روی خودم کشیدم. کنار گوشم با صدای یکنواختش گفت تو کارهای مهمتری داری.
من قلبم تند می زد همان طوری که زمانی که تو توی چشمانم زل می زدی...
من بدون اینکه چشمانم را باز کنم بلند شدم و به سمتش چرخیدم. با ترس گفتم: موجود فضایی احمق من تنها کار مهمم فکر کردن به اونه...
یوفو گفت: تو که می دانی این کار ابلهانه ی تو چه عواقبی دارد...
توی دلم خالی شد مثل زمانی که تو دستت را به سمتم دراز کردی...
یوفو گفت: حیف فعلا از اعمال زور روی شما بر حذر شده ام.
من گفتم: زور ساده ترین راه و کم جواب ترین راهه.
یوفو توی صورتم فوت کرد، خیلی نزدیکم بود و اعصاب بهم ریخته ام را چک کرد و گفت: می دونم...
باد سردی به صورتم خورد و احساس تنهایی به من دست داد چشمانم را آرام باز کردم هیچی نبود. یک لیوان آب خوردم و از پنجره یک شب پاییزی را نگاه کردم و فکر کردم از دست دادن همه چیز چقدر کار معمولی به نظر می رسد و دوباره با فکر کردن به تو رفتم خوابم را زیبا کنم...



محمدی پناه

پاییز 91

نظرات 11 + ارسال نظر
دخترک تنها دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:16 ب.ظ

هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد

تپــش قــلب مــی گیــرمـ!

مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ

مـــرا ببخـش

کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...


فریناز دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:47 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

و اما
چرا داستان به این زیبایی بدون عنوان بود؟
سلام

از دست دادن ها معمولی به نظر می رسه برای بقیه اما برای خودت...نه!
درست مثل بقیه نسبت به تو
شاید درک جایگزینی نداریم

اصلا بیخیال بحث های فلسفی
من دارم به یوفو فکر می کنم که میتونه چه شکلی باشه

salam,
esmesh mitone ufo bashe.!.
az dast dadan hamishe sakhte farinaz...
mage....!!!!
ufo ha chand daste and bazihashoon khoshgelan...!


فریناز دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:48 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

عکستون رو من یک چشم یک زنی دیدم با لب های کوچک و زیبا

اما عکس چی بود؟
راهنمایی لطفا آقا شکلاتی

akse ye safine fazay ke to berezil gerefte shode male dahe 80 miladi
akso chetori didi man khodam nemitonam bazesh konam?!!!!!

فریناز پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:45 ق.ظ

الان شما خوشگلشو انتخاب کردی یعنی

عکستون که لود می شدبرای من
تازه نگاهشم کنین بیشتر شبیه یه لب و یه چشم یه خانومه تا یه سفینه فضایی تو برزیل ها
فینگیلیش شدین

هاهاها...

آره... شبیه همونی که می گی...
بعضی وقتا با تبلت میام اینترنت... فارسی باهاش نمی شه نوشت...
مرسی فریناز خانم...

مطهره شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ب.ظ http://ferimoti.blogsky.com

ما که هرموقع به اون فک میکنیم خوابمون زیبا که نمیشه هیچ...
کابوس میشه... کاش ازین یوفو ها سراغ ما میومد! والا!

ازش واسه خودت کابوس درست کردی...!!!

نمیاد...!

دخترک تنها دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ

تنهایی یعنی...


نـه خــودش هــست کـه از تـــنهایــی درت بیـــاره


نـه فـــکرش اجـــازه مـــیده


تــــنهاییــت رو بــا کـسی دیـــگه پُـــر کــنی.....

del tangi se bakhshe...
ma to kodom bakhsheshim?

مطهره چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ب.ظ http://ferimoti.blogsky.com

میاد

miad?
nemiad?
miad?
nemiad?
....
he...hehe...!

دخترک تنها دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:16 ب.ظ

روزگار وتو نبودنت را برایم دیکته می کنید...

ونمره ی من باز میشود صفر...

هنوز...

نمیتوانم نبودنت را یاد بگیرم...

باز هم محکم می ایستم به انتظارت...

دخترک تنها سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:46 ب.ظ

در شب زیبای میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک
در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمانزیبایت میکنم
و تولدت را تبریک می گویم
آغاز بودنت مبارک
تولدت پیشاپیش مبارک عشقمممممممممممممم

مرسی سپیده جان...
غافل گیرم کردی...

دخترک تنها سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ب.ظ

من و چند عقربه تنها بودیم
ساعتم بی تاب بود
واژه ها تکراری
همه در حسرت دیدار تو تیک تاک کنان
به تماشای زمان بنشسته

من و یک پنجره تنها هستیم
کاغذی از لای کتابم پرید
او در اندیشه ی آزادی
که مبادا به قلم
نقش هجران تو را بر دل پاکش بکشم
او هم از بار غم تو، گریخت !!!!!!!!

دخترک تنها چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:07 ب.ظ

گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم


آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود

که دنیــــا

با تمام ِ وسعتش

برایـَم تنگ میشود ...

... دلتنــگـم...

دلتنـــــگ کسی کـــــه

گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از

حرکـت ایستـاد...

دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...

دلتنگ ِ خود َم...

خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گمش کـر د ه ام .....




برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد