شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

جنگ و عشق

ـ تو که عرضه نداری چرا اینجایی؟ 

ـ ربطی نداره!؟ 

ـ چرا ربط داره من که عرضه ندارم دارم می رم 

وقت وقته رفتنه من می دونستم اونم می دونست فقط تو بودی که نمی دونستی. کاش یه اتفاق می افتاد فرقی نمی کنه چه اتفاقی باشه فقط باید منتظر یه اتفاق باشم.  

ـ  می گن می خواد جنگ بشه 

ـ چشای قشنگی داره 

ـ توی جنگ عشق دردسره نگاش نکن 

ـ فکر می کنی دوباره بتونم ببینمش؟ 

ـ خفه شو دیگه 

 

یک اتفاق داره می افته ولی نه اون اتفاق. تو داری عاشق می شی!  

 

 Italian Vogue Make Love Not War Impressive PhotShots

 

یک روز خوب

شاید خیلی مهم نباشم. شاید و یا حتی واقعا برای کسی اهمیت نداشته باشم ولی این برام اصلا مهم نیست. 

این وبلاگو ۴-۵ ساله دارمش هیچ وقت تو ماه آذر مطلب نذاشته بودم تا امسال. 

آذر ماه:ماهه تولد من - ماه افسردگی ها - ماه دلتنگی - ماه بی ماهی - و شاید حتما جای خالی تو ...  

                                                           *****

نمی دونم تا کی می تونم جلوی این عقده ها رو بگیرم و نذارم زیر ناخونام واسه خودشون استخر و جکوزی درست کنند.

باید صبر کنم اینو من نمی گم اون زنه که ته فنجون قهوه مو نگاه کرد گفتش و بعد رو کرد به معتادی که داشت از تو جوبا آشغال جمع می کرد سرش داد کشید انگاری می خواست خودشو خالی کنه.

باید صبر کنم اینو من می گم به تو که عین مرغای سر کنده می مونی و دوست نداری فرق بین حقیقت و واقعیت رو بدونی. 

هیچ وقت از خودم نپرسیدم که چرا هیچ اسمی توی وبلاگم و توی پستاش که حتی این روزا با وجود حوا و فواد و اون یارو قیصره که همه وقتمون دنبال یه روز خوب می گردیم وجود نداره.

ابلهانه به نظر می رسم اینو تو داری به من می گی که هر چیزی یه حدی داره حتی این چرت و پرت نوشتنا !

داخل ایستگاه اتوبوس نشسته بودی اتوبوس اومد. اتوبوس رفت. ولی تو نرفتی. تصمیم گرفتی نری و به این کابوس ادامه ندی چادرت رو آزادانه با هوا مخلوطش کردی و از اینکه شوهرت رو یه ساعت دیگه می تونی بعد یه هفته ببینی خوشحال بودی و فکر نکردی باید چطوری جواب سر کار نرفتنت رو و کرایه خونه آذر ماه رو به شوهرت بگی!!!  

(توضیحات: حوا و فواد زن و شوهرن و قیصر دوستشونه)