اشک از چشمان «اَسرا» جاریست. خدمتکارش، در کمال آرامش، گفته است که چگونه دو مرد میانسال به دختر هفت سالهاش تجاوز کردهاند. "به دخترم تجاوز کردند، خانم. پولش را هم ندادند، خانم."
***
چشم دوختهام به معصومیت دختر هفت ساله. آن لبخندش. بدن لخت بکرش. فکر میکنم که آیا آن لبخند را به زور بر لبانش نشاندهاند یا لبخندی اختیاریست، به نشان شرم؟ در انعکاس چشمان معصومش، دو مرد را میبینم که پشت دوربین، با آلتی محکم، با چشمانی شهوتآلود به دختر نگاه میکنند. مطمئنم که در انعکاس چشمان آندو نیز میتوان دختر معصوم را دید. و این تصاویر تکثیر میشوند. من تنها میتوانم در حیرت و افسردگی به این عکسها نگاه کنم. کار دیگری از دستم ساخته نیست. شاید بعضیها بگویند که چرا راهپیمایی نمیکنی؟ مانند همان تجمعهایی که در اروپا علیه بوش، جنگ، قتل و کشتار برگزار میشود. اما باید بدانید که هیچ راهپیمایی به خاطر مظلومان برگزار نمیشود. همه این تجمعها فقط مرهمی است بر دل خودمان، میخواهیم به خودمان ثابت کنیم که انسانیم و مدافع حقوق انسانها. درست هنگامی که عدهای، با افتخار، علیه سوءاستفادههای جنسی تجمع میکنند و خوشحالند که این توانایی را دارند که تجمع بکنند، دختر هفت ساله لختی جلوی دوربین لبخند میزند. برای تجمعکنندگان، دختر لخت هفت ساله اهمیت ندارد، این تجمع است که اهمیت دارد. و شاید هم ناراحتی من ناشی از لختی دختر هفت ساله نیست، شاید از این ناراحتم که نمیتوانم در کشورم تجمعی اعتراضآمیز داشته باشم.
***
«اَسرا» که پول کافی دارد، دست به عمل میزند. عدهای را استخدام میکند تا «سوءاستفاده کنندههای جنسی از کودکان» را ترور کنند. طرح جالبی است و من با یک پیشنهاد تازه به سراغش میروم. لطف کن و جان پدر و مادرهای بیلیاقت را هم بگیر.