شاید خیلی مهم نباشم. شاید و یا حتی واقعا برای کسی اهمیت نداشته باشم ولی این برام اصلا مهم نیست.
این وبلاگو ۴-۵ ساله دارمش هیچ وقت تو ماه آذر مطلب نذاشته بودم تا امسال.
آذر ماه:ماهه تولد من - ماه افسردگی ها - ماه دلتنگی - ماه بی ماهی - و شاید حتما جای خالی تو ...
*****
نمی دونم تا کی می تونم جلوی این عقده ها رو بگیرم و نذارم زیر ناخونام واسه خودشون استخر و جکوزی درست کنند.
باید صبر کنم اینو من نمی گم اون زنه که ته فنجون قهوه مو نگاه کرد گفتش و بعد رو کرد به معتادی که داشت از تو جوبا آشغال جمع می کرد سرش داد کشید انگاری می خواست خودشو خالی کنه.
باید صبر کنم اینو من می گم به تو که عین مرغای سر کنده می مونی و دوست نداری فرق بین حقیقت و واقعیت رو بدونی.
هیچ وقت از خودم نپرسیدم که چرا هیچ اسمی توی وبلاگم و توی پستاش که حتی این روزا با وجود حوا و فواد و اون یارو قیصره که همه وقتمون دنبال یه روز خوب می گردیم وجود نداره.
ابلهانه به نظر می رسم اینو تو داری به من می گی که هر چیزی یه حدی داره حتی این چرت و پرت نوشتنا !
داخل ایستگاه اتوبوس نشسته بودی اتوبوس اومد. اتوبوس رفت. ولی تو نرفتی. تصمیم گرفتی نری و به این کابوس ادامه ندی چادرت رو آزادانه با هوا مخلوطش کردی و از اینکه شوهرت رو یه ساعت دیگه می تونی بعد یه هفته ببینی خوشحال بودی و فکر نکردی باید چطوری جواب سر کار نرفتنت رو و کرایه خونه آذر ماه رو به شوهرت بگی!!!
(توضیحات: حوا و فواد زن و شوهرن و قیصر دوستشونه)
سلام
زیبا بود
من برعکسم.عاشق روزای بارونیم.
ممنون از نظرت:
منظور از یک روز خوب شرایط بهتره نه آب و هوا.
چرا نیستیییییییییییییییییییییی
چرا هستم!!!!!!!!!!!!!!
سلام مجید عزیر ..حس خوبی داری ..پیشنهاد می کنم داستان یک روز خوب برای موز ماهی ها را بخوانی
یلام ودرود بر مجید عزیز.
دلتنگتم و امیدوارم همیشه سبز وپیروز باشی